داستان واکسن 18 ماهگی
از دیروز بگم که خیلی خسته شدیم و از همه بیشتر امیرعلی درد کشید... صبح برای واکسن امیرعلی با بابا امیررضا رفتیم مرکز بهداشت.اول قد و وزن شدی که گفتن خوبه. قدت 85 و وزنت با لباس 11/300 بود. بعد رفتیم برای واکسن. فقط از درد سوزن گریه کردی و بلندت که کردم ساکت شدی.سریع رفتیم خونه بابا بزرگ اینا و بهت استامینوفن دادم.تا 3-4 ساعت آروم بودی و با عمه لادن کلی بازی و شیطونی میکردی.1 ساعتی خوابیدی و وقتی بیدار شدی از درد پاهات خیلی گریه و زاری کردی.نمیتونستی پاهاتو تکون بدی تا نیم ساعت همینطور گریه میکردی...تا اینکه عمه ماندانا و طاها و زهرا اومدن و یه کوچولو آروم شدی ولی دوباره درد داشتی و نمیتونستی پاهاتو تکون ب...
نویسنده :
مامان فاطمه
13:48